بیست سال گفتیم و خندیدیم و خنداندیم ..
همیشه آدم سر خوش توی جمع بودیم ،
انگشت ها رو به ما : ( خوش به حالش ، چقدر می خندد و شاده )
اما در کنج تنهایی هایمان ، بغض هایمان را چال می کردیم ،
... ... درد هایمان را در یک دفتر با خودکار سیاه نوشتیم ...
خاطره های خودمان را با رقصاندن کلمات باز گو کردیم ،
خواندند و گفتند : چه شعر تلخ و قشنگی ...!!
خم به ابرو نیاوردیم ،
تب کردند و برایشان مردیم ،
خودمان نبودیم و یادشان بودیم ،
با تو خندیدم و تنها گریه کردم ...
آنهایی که بلند می خندد ، بی صدا گریه می کنند ....!
نظرات شما عزیزان:
|